لعنت...!

ساخت وبلاگ
چقد سوت و کوره اینجا.... باز من موندم و تو کلی نوشته.... اشکالی نداره،من که واسه کسی یا کامنت نمینویسم  مینویسم واسه اینکه حافظم ضعیفه،زود یادم میره یه چیزایی رو،یادمم که میره شروع میکنم غرغر کردن و .... خوبه اینا یه جایی ثبت بشه.... دلم واسه اصفهان تنگ شده،واسه مامانم،مهدی،احمد،مامانجان و باباجان... دلم خیلی تنگ شده.... لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arbadeh بازدید : 153 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

دلم میخواد خودمر زیر مشت و لگد له کنم

اخع این چ کاری بووووووود !!!!!

خدایا این خر بازیا من تا کی میخواد ادامه پیدا کنه !!!!!

 

لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arbadeh بازدید : 149 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

یکی از نامردی های این روزگار اینه ک بزرگ شدنمون رو ب بدترین شکل ممکن نشونمون میده مثلا وقتی میخواد نشونت بده چقد خانوم شدی،زن کامل شدی،مرز۲۰ سالو رد کردی،اینجوری نیس ک ی روز پاشی تو آینه نگاه کنی ببینی چقد قیافت جا افتاده تر شده،نه! حتی ب پیدا کردن موهای سفیدتم راضی نیس واسه شیر فهم شدنت ی روز صبح پا میشی نشونت میده زندگیت ب جایی رسیده ک بعد از فقط ۵ماه عقد تو سن ۲۲سالگی ب بدترین شکل با بدترین لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : روزگار, نویسنده : arbadeh بازدید : 159 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

درست 20 روز پیش همین موقع عا بود ک تونستم واسه آخرین بار مامانجونو ببینم اگه میدونستم دفعه اخره پانمیشدم بیام اصفهان،درسته تو کما بود ولی همونم غنیمت بود،حداقل میشد دستشو گرفت میشد صورتشو بوسید، نه الان ک سهممون ازش فقط یه عالمه خاکه و درد و دل باز زمین خاکی! خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دلم تنگ شده . ولی دیگه کاری نمیشه کرد.... چه تولد سوت و کوری! لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : مامانجونم,صلوات, نویسنده : arbadeh بازدید : 116 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

غریبی خیلی سخته... خیلی سخت...! بچه ک بودم بابام دعوام میکرد،مامانجان میگفت توروخدا دعواش نکنین بغض میکنه گلوش درد میگیره... راستش انقد تخس بودم ک کار خیلی ب بغض نمیکشید و خلاصه این دردی ک مامانجان میگفت رو تجربه نکردم... ولی راستش امروز از صبح گلوم درد میکنه،خیلیم درد میکنه،مامانجان کاش ۳۰۰کیلومتر اونورتر نبودی،کاش اینجا بودی و دعوا میکردی همه کسایی ک باعث بغض تو گلومن. خدایا هوای غربت داره خفم میکنه.... ب دادم برس... لعنت به تنهایی و تنهایی و تنهایی.... لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arbadeh بازدید : 125 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

ARBADRH
شاید واسه ی سری اشنا باشه این اسم
این وب همسرم بوده
و حالا من وبمو ب این ادرس منتقل کردم
شاید خودشم دوباره شروع کنه ب نوشتن
فعلا من مینویسم
لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arbadeh بازدید : 126 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

عروسی کردیم راهی غربت شدم،دقیقا ۱۴روزه ک شهرمو ندیدم بالاخره رسید اون دورانی ک تو تموم این ۲سال هزار بار تجسمش کردم،ک چی میشه،ک چه حال میشم،چقد گریه میکنم،اصا شاید دووم نیارم،شاید راهی بیمارستان شم و هزار تا شاید دیگه.... روزی ک مامان. اینا و دایی ها منو گذاشتن و رفتن همه زار میزدن،کسایی گریه میکردن ک تاحالا ی بارم اشکشونو ندیده بودم داغون بودم،ولی همشونو دلداری میدادم اونا همه باهم بودن و لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : تنهایی, نویسنده : arbadeh بازدید : 117 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arbadeh بازدید : 136 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26

قبل از عروسی،تقریبا از روزی ک عقد کردیم یا حتی قبل تر،همش ی علامت سوال بزرگ تو سرم بود،ک یعنی چی میشه،میتونم تنهایی تاب بیارم؟ حس میکردم تو برزخم... اما الان ک باهاش مواجه شدم میفهمم برزخ واقعی الانه،درست اینجایی ک وایستادم! دارم ذره ذره اب میشم،له میشم،بی هیاهو،بدون جیغ و داد،فقد از درون خودمو میخورم انقدی ک تموم بشم... خدایا تنهایی سخته،عاشقی از اون سخت تر... خدایا چیکار کنم ک عاشق شدم؟مگه لعنت...!...
ما را در سایت لعنت...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arbadeh بازدید : 124 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:26